متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت پنجاه و چهارم :
وقتی سکوتش طولانی شد، سر بلند کردم و نگاهش کردم. اخم کرده بود و به جای نامعلومی چشم دوخته بود. خواستهام را تکرار کردم:
- اجازه میدید؟
نگاهش را گرداند و به چشمان نگران همسرش دوخت. پلک به هم زدنش را که دید، به سمت در ورودی خانه رفت و با ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
متاسفانه به خاطر کندی سرعت اینترنت، پارت به صورت کامل بارگذاری نشد. لطفا پارت را مجدد بارگذاری کنید
بارگذاری مجدد پارتبا تشکر از صبر و شکیبایی شما
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
خوشحالم خوشت اومده
فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
پیش که اومده، دقت نکردی😁 تا حالا چیزی از چشم زخم نشنیدی یا خودت بهش اعتقاد نداری؟😁😁 قربونت برم عزیزدلم🥰🥰😍😍😍😘😘. مرسی که وقت میذاری😃😃
۹ ماه پیشنری
00چشم زخم رو شنیدم ولی اصلا بهش اعتقادی ندارم فدااات شم 🧡🧡🧡🧡
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
ولی خیلی از آدمای تحصیل کرده به شدت بهش اعتقاد دارن و باور نمیکنی اگه بگم خیلی از زندگیها سر همین از هم پاشیده متاسفانه😔😔. خوشحالم که اعتقاد نداری بهش😁😁 خدا نکنه خوشگل خانوم😍😍😍😘😘😘❤❤❤
۹ ماه پیشهانا
01شاید اون جمله رو هم همون موسسسه داده چون جملش واقعا چق بود تا ابد نباید توقع داشت واقعا🗿
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره. ولی وقتی میگیم توقع نداریم یعنی درواقع توقع داریم😁😁. هاناجونم آدمها دلیل خودشون رو دارن برای کاراشون. واقعیت اینه که اولین کسی که از خوبی کردن آرامش میگیره خودتی.
۹ ماه پیشفلور
00شادی گفته به پارسا بیا موسسه که انقدر عذاب وجدان داره شاید از توهم هایم خبررداره چون گفت یه منجلاب دیگه🧐 بسیار عالی موفق باشی
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
شاید🤔🤔🤔 قربونت برم فلور قشنگم❤️❤️❤️😍😍😍😍🥰🥰🥰😘😘😘
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
پس این حرفا رو که آدم ها بی معرفتن و اینا رو بریز دور. هیچ***از قصد بدی نمی کنه مگر اینکه تو ذاتش باشه. این جمله ها مخصوص همین جور گروه های نفرین شده و منحرف.
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
جالب اینه که خیلیهاشون به نام ائمه آدما رو نا امید میکنن مثل نشون دادن خدا به عنوان کسی که شلاق دستشه😔
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
مرسی که کنارمی قشنگم🩷🩷🩷🩷🩷
۹ ماه پیشهانا
00کاملا با حرفات موافقم:)❤️ مرسی نظرامو با دفت میخونی❤️
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من؛ وظیفه. مرسی که انقدر دقیق میخونی وقت میذاری❤❤😍😍
۹ ماه پیشZarnaz
00عالی بود دستت دردنکنه فاطمه جونم❤️💋خسته نباشی عزیزم با این قلم قویت 💋❤️ما یه دنیا ازت ممنویم با بت رمان قشنگت 💋❤️
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم عزیزدلم😍😍😍😍🥰🥰🥰 یه دنیا ممنون که کنارمی زرناز خوشگلم❤❤❤😘😘😘
۹ ماه پیشZarnaz
00تا الان فکر نکنم هیچ کدوم از اینا برام اتفاق افتاد باشه🙈منظور سوالات اطلاعیت هست هورااااا بالاخره شادی رو دید💃😍یعنی شادی آمده بود که مطمئن بشه پارسا مرده یا نه؟ 🤔
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
پیش که اومده😁 خرافاتی مثل چشم زخم و تخم مرغ شکستن و اینا رو نشنیدی؟ یا گروهکهایی مثل داعش و طالبان و... . آدم هنگ میکنه. یارو بمب میبنده به خودش میره وسط جمعیت بعد دنبال بهشت خدا هم هست😔😔😔
۹ ماه پیشآمینا
00مرسی بابت پارت.کمو بیش برا همه پیش میاد به اعتقاداتشون شک کنن با یه سری از حرف ها ولی خوب همه پایبند نیستن و گاهی قدرت شستشوی مغزی زیاده مثل دنیای الآن 🥲🥲
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
حق مطلق گفتی🥲🥲🥲 گاهی خودت هم نمیفهمی چه طور شست و شوی مغزی دادن. خیلیهاش رو واضح دیدیم مثل داعش، طالبان، گروهک ریگی و... . خیلیهاشون هم هنوز دستشون رو نشده😔😔😔
۹ ماه پیشفاطمه
00اولین مدرک قتل که چجوری این دو فرد خودکشی کردن و اولین دیدار شادی و سعید یه سوال فاطمه که پرستار بود چجوری در ارتباط با آرزو بود که سعید نمیدون سوال بعد شادی نزدیک خونه مادر و پدر پارسا چیکار میکرد 🧐
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
فاطمه پزشک بود، تازه تخصص اورژانس قبول شده بود😁 و اینکه آرزو دوست دختر احمد بود که تو مهمونی قبولی فاطمه باهاش آشنا شد. سعید چندینبار به فاطمه هشدار داد که از آرزو دور باشه😔😔😔 یعنی چی کار داشت؟🤔🤔🤔
۹ ماه پیشمریم گلی
00فوت ناگهانی اولاد برای پدرومادر خیلی خیلی سنگینه ، حالا باید ببینیم شادی چطور به این موضوع ربط داده میشه ،ممنونم فاطمه جون
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره واقعاً😔😔😔 یعنی چه جوری؟🤔🤔 یه دنیا ممنونتم که کنارمی مریم خوشگلم😍😍😍😍🥰🥰🥰🥰🤩🤩🤩
۹ ماه پیشریحون
00ارزو باید چرا اینکارا رو کنه هر چقدم عقده داشته باشه دیگه چرا سر بقیه و اینکه پارسا ک فکر نکنم موهاش طلایی بود چرا اونم،کلا انگار اینا ی قرص دارن ک به مقتولا میدادن و باعث میشه این توهما رو بزنن
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
احتمالاً قضیهی قاتل طلایی جدا از این موسسهست. یعنی آرزو عضو این گروه سیاهه و همزمان قاتل اون دخترها هم هست. حالا اینکه چرا؟ نمیدونم🤔🤔🤔 مرسی که کنارمی عزیزکم❤❤😍😍
۹ ماه پیشپرنیا
10آخ آخ واس دل مادر پارسا الهی ک هیشکی داغ عزیزنبینه،خیلی دلم گرفت🥺 شادی قشنگمونم ک اومد😍
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
انشاءالله😥😥😥 آره😁😁😁 مرسی که همیشه باهامی قشنگم😍😍😍🥰🥰🥰🥰😘😘😘😘🤩🤩🤩
۹ ماه پیشستاره
00یه سریاخرافات رابیشترباوردارندیه دوستی داشتم وقتی ازدربیرون میرفت صداش میکردی سرشابرنمیگردوندمیگفت برگردم میرم دیگه برنمی گردم ومتاسفانه فوت شدن😔باهمه مثلآ مراعاتش😐
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره، این جور تفکرات زیاده. و جالب ریشهاشه. خیلی از این خرافات از زمان استعمار انگلیس و روسیه نتیجه گرفته. وقتی دقت کنی میبینی بیخود جهان سوم نیستیم😔😔😔
۹ ماه پیشدلنیا
00اینا دیگه چجور جونورایی هستن وااای 🥲🥲🥲🥲گریه م گرفت😭😭😭😭بیچاره پارسا فاطمه واای چقدر این چند پارت غمگین بود خسته نباشی عزیزم عالی بود مثل همیشه
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت عزیزکم🤩🤩😘😘 مونده نباشی🩷🩷🩵🩵 یه دنیا ممنونتم همیشه کنارمی❤❤❤
۹ ماه پیشنری
00به نظرم قرصایی که به شادی میدادن با این قرصا یکی باشه چون هردوتاشون باعث توهم میشن
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
هوووم، شاید🤔🤔
۹ ماه پیشاسرا
00آدمی که خوابه میشه بیدارکردولی اونی که خودش به خواب زده نه ضرب المثل این البته ببخشیدواینکه آروزممکن توهرچیزی اون قرصهابه فاطمه داده ممنون😘
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت. منظورم از خواب همون بود😁😁 ولی درستش کردم. مرسی که گفتی قشنگم🤩🤩😘😘
۹ ماه پیشسعیده
00مدارکو پس از اینجادپیدا میکنه پس اینا شیشه ان چون قرصای شادی گف شیشه داره و با اینا توهم میزنن حمله یهشون دست میده....
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره😔😔 ولی سرهنگ مواد مخدر تو اون جلسهه گفت احتمالاً یه چیزی فراتر از آمفتامینها یعنی شیشهست😔😔😔😔😔 مرسی که کنارمی سعیده قشنگم🥰🥰🥰😍😍😍😘😘😘😘
۹ ماه پیشننه سکینه
00خب شادیو اولین بار اینجا میبینه واقعا داغ عزیز سخته🗿 بیچاره مادره پارسا؛)
۹ ماه پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
آره، سخته. خیلییی😔😔😔 خیلییی دوست دارم. ممنونم همیشه کنارمی😍😍😍🤩🤩😘😘
۹ ماه پیش
نری
00عالی مثل همیشه❤️❤️❤️خسته نباشی فاطمه جانم🧡🧡 خب در جواب هر سه سوالت باید بگم که این موقعیت ها اصلا برای من پیش نیومده تا الان😁😁 مشخصه که هردوتاشونو اونا کشتن و اون جمله هم از طرف همون آدماست